رنه.....شکسپیر
متاسفم
من لیلای تو را کشتم
من عاشقت شدم
در دهکده ای دور آن زمان که آخرین سرباز گروهان بودی
همه رفته بودن اما من بودم تو مرا ندیدی
تو لیلا را می دیدی که بر روی پل می رقصد
من برای تو گل آوردم اماتو آنهارا به تن کردی وبا کفش های پدرت به خواستگاری لیلا رفتی
متاسفم
من دعا کردم
لیلای تو از شاخه بیافتد
اما نیافتاد
پس من اورا در کنار اسیاب دهکده کشتم
من قاتل او هستم
من اورا که زنجیری بر وجودت بود باز کردم اما حیف
او تمام وجود تو بود
و
با
نخ های جادوگر شهر نیز دیگر به تو پیوند نخورد
من طعم تلخ تلخی تو را چشیدم ودانستم تو هرگز مرا نخواهی بوسید
زیرا که لیلا تمام بوسه های تو را با خود برد و فکر دخترکی کی در کنار جاده گل میچیند ومیفروشد رانکرد
من متاسفم
اما دیگر برایت گل نمی چینم
زیرا که تو تمام گل های مرا
همچون شعر هایت
به لیلا به بهای بودن های شبانه اش
در خواب هایت
فروختی وتمام مرا که آینه ی یخ زده در کنار جاده بودم
ودل به اخرین سرباز گروهان دوخته بودم
را
به بهانه ی داستان هایت لیلا کردی وزیر تمام آن چرخ ها له کردی
دوستت ندارم به بهانه ی لیلا نبودن و می دانم دوستم نداری
به بهانه ی بودن لیلا
نظرات شما عزیزان: